جذابیت های جیگری طبیعت تهران

دیروز با چند از بچه های قدیمی یکی از تشکل های دانشجویی که حالا هر کدامشان برای خودشان آدم حسابیی شدند رفته بودیم یک جای به شدت فاز در اطراف تهران !!
یکجورهایی فرار از هوای تنری تهران بود ای اقدام پارتیزانی ما !
خب وقتی چند پسر آی کی یو و تریپ روشنفکر و شکلات بنشینند کنار هم چه چیزی خورده می شود؟
مخ یک بد بختی مثل من که بر خلاف همه این پاستوریزه ها ذوب شدم در جذابیت های ! بکر طبیعت اطراف تهران و نه حال فک زدن دارم و ذوق فسفر سوزاندن .

خلاصه حرف زدندو حرف زدند و ...ته همه حرف ها به این نتیجه رسیدند که باید از این فرصت که در مملکت ایجاد شده استفاده کرد و همه را تحت تاثیر قرار داد و روی مغزها کار کرد و افکار مامانی تزریق کرد و وایتکس پاشید به دل مردم و ال وبل و جینبل !
خداکند این نوشته را آن بروبچه ها نخوانند اما در تمام آن لحظه ها به نوشته یک سنگ قبر فکر می کردم ، سنگ قبر یک کشیش مسیحی در انگلستان که هنوز هم از 8 سال پیش عکس این سنگ را در کمدم نگه داشتم.

روی این سنگ نوشته شده:
" جوان که بودم سرشار از انرژی و انگیزه بودم و دوست داشتم که جهان را عوض کنم و روی همه مردم دنیا اثر بگذارم اما نشد.
به میانسالی که رسیدم تصمیم گرفتم کمی در تصمیمم تامل کنم و به جای دنیا به کشور خودم بپردازم و مردم کشورم را عوض کنم اما هر چه کردم نشد که نشد ،
به پیری که رسیدم پخته تر شدم و تصمیم گرفتم تنها اعضای خانواده خودم را درست کنم و آنها را تغییر دهم اما
اما پناه بر خدا ،آنها هم عوض نشدند !
و اکنون که برای خوابیدن در بستر مرگ آماده می شوم به این نتیجه رسیدم که اگر از ابتدا خودم را می ساختم و پیدا می کردم می توانستم با اخلاق و رفتارم بر روی خانواده خودم اثر بگذارم و آنها را عوض کنم ،
خانواده من هم می توانستند تحت این تاثیرات بر روی مردم کشورمان نقش بگذارند و آنها را عوض کنند و شک ندارم که در آن صورت مردم کشورم ،دنیا را عوض می کردند و...

فقط و فقط اگر خودم را ...



به فکر رنگ سبز پس فردا...

نظرات

‏ناشناس گفت…
slam.hich maalome koje?

پست‌های پرطرفدار