آن مرد با فرغون رفت!
برانكو ايوانكويچ هم چمدانش را بست و رفت.
گويا در مملكت ما تعداد تعويض سرمربي هاي تيم ملي فوتبال از تعويض لباس هاي بازيكنان ملي پوش بيشتر است و اين تغيير و تعويض ها اپيدمي شده است و مسلماً با چنين وضعيتي هيچ يك از اين سرمربي هاي خارجي خوش مذاق- حتي اگر هركول هم باشند- فرصتي براي حضور و ظهور در بافت فوتبال ما پيدا نمي كنند. كه البته ماهيت سرمربي بودن مورد آخري و توانايي اين مربي تازه كار و كم تجربه براي تحول در شكل سنتي فوتبال و نظم بخشيدن حساب شده به آن اساساً از همان اول نارنجي بود و هميشه اين سؤال مطرح بود كه اگر ضعفهاي متعدد بلاژويچ در پست سرمربي گري مانع حضور تيم ايران در جام جهاني شده و ايوانكويچ هم دستيار اوست و به قول خودش بلاژويچ بهترين وبزرگترين استاد اوست، پس علت انتخاب او ازسوي مسئولان فدراسيون ايران با آن رقم پيشنهادي چه بوده است؟! هرچند برانكو نشان داد كه در لالايي خواندن براي خزانه دارها و فك زدن براي واكمن ها و ميكرفون هاي مشتاق از استادش هم استادتر است!
به هرحال فوتباليهاي ما در تاريخ ثابت كرده اند كه خوش استقبال وبد بدرقه اند، كه آخرين مصداق آن هم از قول بعضيها به بهانه مشكلات همسر و دخترش و برزخي شدن رابطه اش با تعدادي از نشريات و از قول بعضيهاي ديگر به دليل پائين بودن حقوق قراردادي اش، بعد از كلي سوت سوت كردن و بوق زدنهاي حاشيه اي و خارج حاشيه اي، تيك آف كرد و رفت. تازگي هم ندارد، «وي يه را» را هم با سلام و صلوات آوردند و خيلي ملس بعد از بازي استراليا زيرآبش را زدند. «ايويچ» را هم كلي ماچ و بوسه اش كردند و تاتي تاتي كنان بردندش جاهاي خوب ايتاليا و بابايش را درآوردند و برگرداند به كلبه خودش...
اگر ذهنت ياري كند، ده دوازده سال پيش هم يك سرمربي هلندي خوش تريپ براي تيم ملي مان پيدا كرديم به اسم «آري هان» و فرمان را داديم دست او. روز اول طرف را سوار الگانس كردند و بردند سرتمرين. فرداي آن روز بنده خدا را نشانده بودند پشت وانت پيكان و هن وهن كنان برده بودنش سر زمين چمن. روز بعدترش هم آري هان دو تا بال قرض گرفته بود و فشنگي خودش را رسانده بود آن طرف اقيانوسها. موقع رفتنش هم در گوش يك هولويي گفته بود اينها كه روز اول با الگانس مي برندم و روز دوم با وانت پيكان، بعيد نيست روز سوم با «فرغون» بيايند دم در خانه دنبالم!
¤ ¤ ¤
نمي دانم تو هم موافق هستي يا نه ولي كامران كه مي گفت:
رفيق جان، اين ماجرا ادامه دارد...
باقي بقايت...
برانكو ايوانكويچ هم چمدانش را بست و رفت.
گويا در مملكت ما تعداد تعويض سرمربي هاي تيم ملي فوتبال از تعويض لباس هاي بازيكنان ملي پوش بيشتر است و اين تغيير و تعويض ها اپيدمي شده است و مسلماً با چنين وضعيتي هيچ يك از اين سرمربي هاي خارجي خوش مذاق- حتي اگر هركول هم باشند- فرصتي براي حضور و ظهور در بافت فوتبال ما پيدا نمي كنند. كه البته ماهيت سرمربي بودن مورد آخري و توانايي اين مربي تازه كار و كم تجربه براي تحول در شكل سنتي فوتبال و نظم بخشيدن حساب شده به آن اساساً از همان اول نارنجي بود و هميشه اين سؤال مطرح بود كه اگر ضعفهاي متعدد بلاژويچ در پست سرمربي گري مانع حضور تيم ايران در جام جهاني شده و ايوانكويچ هم دستيار اوست و به قول خودش بلاژويچ بهترين وبزرگترين استاد اوست، پس علت انتخاب او ازسوي مسئولان فدراسيون ايران با آن رقم پيشنهادي چه بوده است؟! هرچند برانكو نشان داد كه در لالايي خواندن براي خزانه دارها و فك زدن براي واكمن ها و ميكرفون هاي مشتاق از استادش هم استادتر است!
به هرحال فوتباليهاي ما در تاريخ ثابت كرده اند كه خوش استقبال وبد بدرقه اند، كه آخرين مصداق آن هم از قول بعضيها به بهانه مشكلات همسر و دخترش و برزخي شدن رابطه اش با تعدادي از نشريات و از قول بعضيهاي ديگر به دليل پائين بودن حقوق قراردادي اش، بعد از كلي سوت سوت كردن و بوق زدنهاي حاشيه اي و خارج حاشيه اي، تيك آف كرد و رفت. تازگي هم ندارد، «وي يه را» را هم با سلام و صلوات آوردند و خيلي ملس بعد از بازي استراليا زيرآبش را زدند. «ايويچ» را هم كلي ماچ و بوسه اش كردند و تاتي تاتي كنان بردندش جاهاي خوب ايتاليا و بابايش را درآوردند و برگرداند به كلبه خودش...
اگر ذهنت ياري كند، ده دوازده سال پيش هم يك سرمربي هلندي خوش تريپ براي تيم ملي مان پيدا كرديم به اسم «آري هان» و فرمان را داديم دست او. روز اول طرف را سوار الگانس كردند و بردند سرتمرين. فرداي آن روز بنده خدا را نشانده بودند پشت وانت پيكان و هن وهن كنان برده بودنش سر زمين چمن. روز بعدترش هم آري هان دو تا بال قرض گرفته بود و فشنگي خودش را رسانده بود آن طرف اقيانوسها. موقع رفتنش هم در گوش يك هولويي گفته بود اينها كه روز اول با الگانس مي برندم و روز دوم با وانت پيكان، بعيد نيست روز سوم با «فرغون» بيايند دم در خانه دنبالم!
¤ ¤ ¤
نمي دانم تو هم موافق هستي يا نه ولي كامران كه مي گفت:
رفيق جان، اين ماجرا ادامه دارد...
باقي بقايت...
نظرات