مسلمان بودن لياقت مي خواهد
دانشجوي مهندسي برق است. اهل اندونزي است و دوسه سالي مي شود كه به دين اسلام گرويده و از آن هنگام نيز نام جديد «زهرا» را براي خود برگزيده است. جزو بچه درس خوان هاي دانشكده به حساب مي آيد و ذهن روشني نسبت به مسائل روز دنيا دارد. پنجشنبه گذشته در دفتر يكي از تشكلها، خبري در روزنامه توجهش را عجيب جلب كرده بود، خبر اين بود: «يك جوان ارمني از سوي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري به عنوان نماينده جمهوري اسلامي ايران در اجلاس يونسكو معرفي شد.» خبر براي او معناي ديگري داشت، مي گفت: «در كشورما با اينكه مسيحيان از لحاظ تعداد، چندان در اقليت نيستند ونقش وحضور پررنگي هم در بسياري از رده هاي مسئوليتي كليدي و حساس جامعه دارند ولي با اين همه اكثر اوقات در مجامع بين المللي نمايندگان مسلمان ما حضور پيدا مي كنند نه مسيحي!»
از حرف هاي او احساس «خجالت زدگي» مي كردم، نمي دانستم چه بايد بگويم! نمي دانستم در برابر رفتار شگفت آور و دور از خرد بعضي از مسئولين چه توجيهي و موضعي جز «شرمندگي» اتخاذ كرد؟ مگر نه اينكه تعبير واژه «نماينده» هميشه و در همه جا به معناي سمبلي از خواسته ها، توانايي ها، باورها و خصوصيات اكثريت طيفي ست كه او از بين آنان برگزيده مي شود؟ و مگر در اين نقطه از دنيا فرهنگنامه ها معناي ديگري براي واژه ها مي نويسند؟!
يادم هست چند وقت پيش در جريان اجراي احكام در ملأعام، يكي از مسئولان دولتي كه بدجور «وجدانش» به آه و ناله افتاده بود از اينكه يك شبكه خارجي اجراي مراسم شلاق زني را تصويربرداري كرده و به نمايش درآورده بود، خودش را به دروديوار مي زد كه با اين كارها چهره اسلام در دنيا مخدوش مي شود! و وجهه اسلامي بودن ما زير سؤال مي رود و غيره و غيره. اي كاش وجدان «دل نازك» آن آقا و ساير رفقايش اين بار نيز اين سؤال را از خود مي پرسيد كه نكند غيرمسلمان بودن نماينده خيل عظيمي از جمعيت كشور در يك اجلاس سراسري، به همان وجهه و چهره خدشه وارد كند؟ نكند شركت كننده هاي اجلاس و ناظران آن، اين «جسارت» علماي وزارت علوم ما را «ناداني» بخوانند؟!
نمي خواهم بگويم اگر در انگليس «مسلمان كشي» به سنت حسنه اي تبديل شده است، اگر در آمريكا انداختن بمب دست ساز در مدارس مسلمانان به زنگ تفريح بعضيها بدل شده، اگر بعد از اين همه قتل عام مسلمانان در بوسني، كوزوو، فلسطين، لبنان، پاكستان، افغانستان و در هر چهارگوشه دنيا بسياري از سردمداران حتي در «اظهار تأسف» هم صرفه جويي نمودند و هزارويك اگر ديگر، ما نيز بشويم عاشق «انتقام» و پايمان را بگذاريم جاي پاي آنها و برويم تا «تركستان»! كه اين خود نشاني از «جهالت» و ناداني محض است، اما مي خواهم بگويم آزادي عمل دادن به اديان الهي در كشور ما، در حضور نمايندگان آنان در مجلس شوراي اسلامي به حد كفايت متبلور شده و نيازي به «مكمل» ندارد! مي خواهم بگويم لقب «مسلمان» بودن براي ما احتمالاً يك امانت است و «لياقت» مي خواهد «اسلامي » بودن ما به دور از هرگونه تعصب و تفكر انحصاري، يك «سرمايه» است، گرانبها و ذي قيمت! كه هم به دست آوردنش سخت و دشوارست و هم «حفظ» آن كار هركس نيست، يعني راستش را بخواهي، «كس» مي خواهد نه «ناكس»!
و من با خودم مي انديشم كه خدا كند آن دختر دانشجوي اندونزيايي وقتي به كشورش باز مي گردد، حكايت غريب «بي مسئوليتي» برخي از «مسئولان» ما را براي هيچ كس روايت نكند!
دانشجوي مهندسي برق است. اهل اندونزي است و دوسه سالي مي شود كه به دين اسلام گرويده و از آن هنگام نيز نام جديد «زهرا» را براي خود برگزيده است. جزو بچه درس خوان هاي دانشكده به حساب مي آيد و ذهن روشني نسبت به مسائل روز دنيا دارد. پنجشنبه گذشته در دفتر يكي از تشكلها، خبري در روزنامه توجهش را عجيب جلب كرده بود، خبر اين بود: «يك جوان ارمني از سوي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري به عنوان نماينده جمهوري اسلامي ايران در اجلاس يونسكو معرفي شد.» خبر براي او معناي ديگري داشت، مي گفت: «در كشورما با اينكه مسيحيان از لحاظ تعداد، چندان در اقليت نيستند ونقش وحضور پررنگي هم در بسياري از رده هاي مسئوليتي كليدي و حساس جامعه دارند ولي با اين همه اكثر اوقات در مجامع بين المللي نمايندگان مسلمان ما حضور پيدا مي كنند نه مسيحي!»
از حرف هاي او احساس «خجالت زدگي» مي كردم، نمي دانستم چه بايد بگويم! نمي دانستم در برابر رفتار شگفت آور و دور از خرد بعضي از مسئولين چه توجيهي و موضعي جز «شرمندگي» اتخاذ كرد؟ مگر نه اينكه تعبير واژه «نماينده» هميشه و در همه جا به معناي سمبلي از خواسته ها، توانايي ها، باورها و خصوصيات اكثريت طيفي ست كه او از بين آنان برگزيده مي شود؟ و مگر در اين نقطه از دنيا فرهنگنامه ها معناي ديگري براي واژه ها مي نويسند؟!
يادم هست چند وقت پيش در جريان اجراي احكام در ملأعام، يكي از مسئولان دولتي كه بدجور «وجدانش» به آه و ناله افتاده بود از اينكه يك شبكه خارجي اجراي مراسم شلاق زني را تصويربرداري كرده و به نمايش درآورده بود، خودش را به دروديوار مي زد كه با اين كارها چهره اسلام در دنيا مخدوش مي شود! و وجهه اسلامي بودن ما زير سؤال مي رود و غيره و غيره. اي كاش وجدان «دل نازك» آن آقا و ساير رفقايش اين بار نيز اين سؤال را از خود مي پرسيد كه نكند غيرمسلمان بودن نماينده خيل عظيمي از جمعيت كشور در يك اجلاس سراسري، به همان وجهه و چهره خدشه وارد كند؟ نكند شركت كننده هاي اجلاس و ناظران آن، اين «جسارت» علماي وزارت علوم ما را «ناداني» بخوانند؟!
نمي خواهم بگويم اگر در انگليس «مسلمان كشي» به سنت حسنه اي تبديل شده است، اگر در آمريكا انداختن بمب دست ساز در مدارس مسلمانان به زنگ تفريح بعضيها بدل شده، اگر بعد از اين همه قتل عام مسلمانان در بوسني، كوزوو، فلسطين، لبنان، پاكستان، افغانستان و در هر چهارگوشه دنيا بسياري از سردمداران حتي در «اظهار تأسف» هم صرفه جويي نمودند و هزارويك اگر ديگر، ما نيز بشويم عاشق «انتقام» و پايمان را بگذاريم جاي پاي آنها و برويم تا «تركستان»! كه اين خود نشاني از «جهالت» و ناداني محض است، اما مي خواهم بگويم آزادي عمل دادن به اديان الهي در كشور ما، در حضور نمايندگان آنان در مجلس شوراي اسلامي به حد كفايت متبلور شده و نيازي به «مكمل» ندارد! مي خواهم بگويم لقب «مسلمان» بودن براي ما احتمالاً يك امانت است و «لياقت» مي خواهد «اسلامي » بودن ما به دور از هرگونه تعصب و تفكر انحصاري، يك «سرمايه» است، گرانبها و ذي قيمت! كه هم به دست آوردنش سخت و دشوارست و هم «حفظ» آن كار هركس نيست، يعني راستش را بخواهي، «كس» مي خواهد نه «ناكس»!
و من با خودم مي انديشم كه خدا كند آن دختر دانشجوي اندونزيايي وقتي به كشورش باز مي گردد، حكايت غريب «بي مسئوليتي» برخي از «مسئولان» ما را براي هيچ كس روايت نكند!
نظرات