کرکره را بکش بالا يار دبستانی من!
امسال بايد كولاك كنيم!
آسمان امشب سفره دلش را تكانده و بي ستاره است . خواب من انگار لابه لاي پرهاي بالشم گم شده. دلم مي گويد كه بدجوري هواي روزهاي دبستان را كرده، مي نشانمش دركلاس، ميز دوم، كنار پنجره.دفترچه مشقم را مي گذارم جلويش و مي گذارم تا صفحه صفحه اش را با «آشتي» خط خطي كند و درگوش اش مي گويم هرچقدر عشقش مي كشد دور ازچشم خسته ناظم گچ بازي كند...
¤¤¤
من و تو ازسال تحصيلي گذشته خاطره خوشي نداريم.خب يك خرده حق داريم و يك خرده هم نداريم! نداريم، به اين خاطر كه بعضي جاها نقش خودمان را به عنوان صاحب خانه دست كم گرفتيم و به هر نامردم شناسي بفرما زديم تا بيايد داخل پاتوق خودماني مان بشود و ماهي شكار كند.
و داريم، چون چشم انتظارمان از مسئولين نامبر واني كه خودشان را رفيق هاي تاپ ما معرفي مي كردند و اسم و رسم ما سوژه روتين گفته هايشان بود، اعتباري بيش از اين را توقع داشت. همان هايي كه مدام ما را به رفتن تشويق مي كردند و قول مي دادند خيال مان تخت باشد كه هوايمان را چهارچشمي دارند اما آخرسر، كليد دروازه را به قيمت يك تيتر يك شدن چهاردستي گذاشتند توي كاسه راه زنهاي پشت ديوار.
يك ترم درس خوانديم و آخرش، نه ترم درسي مان عاقبت به خير شد و نه خيال امتحانهاي درب و داغان پايان ترم برايمان تابستاني باقي گذاشت. به عقب تر هم كه برگرديم، مي بينيم كه خيلي وقتها درابرهاي دور سر خيلي ازعموها چيزي بوده ايم شبيه به يك نردبان محكم و بلند كه به درد بالا بردن خورده ايم. نقش كاتاليزور را محشر بازي كرده ايم و بعد ازپايان معادله هم رفته ايم پي كارمان و درفراموش خانه همانها اتاق دوخوابه اجاره كرده ايم...
اما همه اينها مال گذشته است.
امسال قضيه فرق دارد، يعني قراراست كه فرق كند. تو هم لابد خبردار شده اي كه بچه مثبت هاي كوچه جواني مملكت، چند روزپيش جناق شكستند كه امسال را سال انقلاب علمي و تحصيلي بنامند و يك نهضت نسل سومي به تمام معنا به پا كنند. بچه ها عزم شان را گوله كرده اند كه به تمام پنجاه و هفتي ها و همه بابا مامانهايي كه تا به حال ما را به ديد يك ژله قرطي و لرزونك بي خاصيت مي ديدند نشان بدهند كه ورژن جديد انقلاب چه ريختي است.
از ياد نبرديم كه امسال درست وسط سال تحصيلي يك ساندويچ بزرگ مثل انتخابات مجلس داريم، از آن طرف يادمان نرفته كه پيرمردهاي كرباتي همين چند هفته پيش چه نقشه هايي را براي آغاز سال تحصيلي مخابره كردند. شريعتي خدا بيامرز مي گويد:«دريغا كه حماقت هم موهبتي است خدادادي، زيرا انسان مي تواند تصميم بگيرد كه خودش را بكشد اما نمي تواند تصميم بگيرد كه نفهمد»، شايد به همين خاطرست كه حالا نبض خيال ما نرمال مي زند. ما ملعبه شدن را بايكوت مي كنيم نه بازي درهر كوچه خاكي را.
آره يار دبستاني من، اگر تا حالا بي خبر بودي، كركره را بكش بالا و بيا عضو شو. امسال بايد كولاك كنيم!
امسال بايد كولاك كنيم!
آسمان امشب سفره دلش را تكانده و بي ستاره است . خواب من انگار لابه لاي پرهاي بالشم گم شده. دلم مي گويد كه بدجوري هواي روزهاي دبستان را كرده، مي نشانمش دركلاس، ميز دوم، كنار پنجره.دفترچه مشقم را مي گذارم جلويش و مي گذارم تا صفحه صفحه اش را با «آشتي» خط خطي كند و درگوش اش مي گويم هرچقدر عشقش مي كشد دور ازچشم خسته ناظم گچ بازي كند...
¤¤¤
من و تو ازسال تحصيلي گذشته خاطره خوشي نداريم.خب يك خرده حق داريم و يك خرده هم نداريم! نداريم، به اين خاطر كه بعضي جاها نقش خودمان را به عنوان صاحب خانه دست كم گرفتيم و به هر نامردم شناسي بفرما زديم تا بيايد داخل پاتوق خودماني مان بشود و ماهي شكار كند.
و داريم، چون چشم انتظارمان از مسئولين نامبر واني كه خودشان را رفيق هاي تاپ ما معرفي مي كردند و اسم و رسم ما سوژه روتين گفته هايشان بود، اعتباري بيش از اين را توقع داشت. همان هايي كه مدام ما را به رفتن تشويق مي كردند و قول مي دادند خيال مان تخت باشد كه هوايمان را چهارچشمي دارند اما آخرسر، كليد دروازه را به قيمت يك تيتر يك شدن چهاردستي گذاشتند توي كاسه راه زنهاي پشت ديوار.
يك ترم درس خوانديم و آخرش، نه ترم درسي مان عاقبت به خير شد و نه خيال امتحانهاي درب و داغان پايان ترم برايمان تابستاني باقي گذاشت. به عقب تر هم كه برگرديم، مي بينيم كه خيلي وقتها درابرهاي دور سر خيلي ازعموها چيزي بوده ايم شبيه به يك نردبان محكم و بلند كه به درد بالا بردن خورده ايم. نقش كاتاليزور را محشر بازي كرده ايم و بعد ازپايان معادله هم رفته ايم پي كارمان و درفراموش خانه همانها اتاق دوخوابه اجاره كرده ايم...
اما همه اينها مال گذشته است.
امسال قضيه فرق دارد، يعني قراراست كه فرق كند. تو هم لابد خبردار شده اي كه بچه مثبت هاي كوچه جواني مملكت، چند روزپيش جناق شكستند كه امسال را سال انقلاب علمي و تحصيلي بنامند و يك نهضت نسل سومي به تمام معنا به پا كنند. بچه ها عزم شان را گوله كرده اند كه به تمام پنجاه و هفتي ها و همه بابا مامانهايي كه تا به حال ما را به ديد يك ژله قرطي و لرزونك بي خاصيت مي ديدند نشان بدهند كه ورژن جديد انقلاب چه ريختي است.
از ياد نبرديم كه امسال درست وسط سال تحصيلي يك ساندويچ بزرگ مثل انتخابات مجلس داريم، از آن طرف يادمان نرفته كه پيرمردهاي كرباتي همين چند هفته پيش چه نقشه هايي را براي آغاز سال تحصيلي مخابره كردند. شريعتي خدا بيامرز مي گويد:«دريغا كه حماقت هم موهبتي است خدادادي، زيرا انسان مي تواند تصميم بگيرد كه خودش را بكشد اما نمي تواند تصميم بگيرد كه نفهمد»، شايد به همين خاطرست كه حالا نبض خيال ما نرمال مي زند. ما ملعبه شدن را بايكوت مي كنيم نه بازي درهر كوچه خاكي را.
آره يار دبستاني من، اگر تا حالا بي خبر بودي، كركره را بكش بالا و بيا عضو شو. امسال بايد كولاك كنيم!
نظرات