قبل از هر چيز سلام

آي خال هندو ما را كشته!
1- بالاخره وزارت علوم هم از بي وزيري درآمد يا به قول خود دكتر توفيقي، كشتي وزارت علوم صاحب ناخداي دائمي شد. اسم جعفر توفيقي را از سال 76 وقتي به عنوان استاد نمونه شيمي در كشور معرفي شد، به خاطر داريم. آقاي توفيقي به گفته اكثر نزديكانش انسان خوش تدبير و منطق مداري است. دكتر موقع رأي اعتماد گرفتن از مجلسي ها گفت «دانشگاه محلي براي تفكر، بالندگي، نقد و بررسي و آرمان خواهي و آرمان گرايي ست. دغدغه من پاسداري و صيانت از هويت مستقل دانشگاه هاست.»، حالا تو بيا دعا كن اين ناخداي جديد در برابر طوفان ها و گردبادهاي مجازي، سكان را سفت بچسبد و به قيمت هيچ قيمتي دغدغه قشنگش را به باد نسپارد!
2- يكي از بروبچه هاي آن لاين و علاف صفحه نسل سوم، احسان مطهري است. خيلي از كارهاي كامپولوتري و ژنكتروليكي صفحه روي دوش اين بنده خداست. (خسته نباشی اين همه کار می کنی!) امروز خبردارشدم به خاطر چاپ گزارشي در هفته نامه هگمتانه همدان در مورد ورود تعدادي از اراذل و اوباش به داخل يكي از خوابگاه هاي دخترانه دانشگاه بوعلي سينا و ايجاد مزاحمت براي آنان، به دادگاه فراخوانده شده است. شاكي هم بروبچ نيروي انتظامي استان اند كه از چاپ شدن برخي سؤال و جوابهاي مطرح شده بين احسان و مأمورين حاضر در صحنه كمي تا قسمتي دلخور شده اند. يك چيزي تو مايه هاي حل مسئله و پاك كردن صورت مسئله! در هر حال آرزو مي كنم ته ته اين ماجرا كمي واقع نگري باشدتا شاعر هم اين حرفش را پس بگيرد كه: من اينجا بس دلم تنگ است، و ايضاً كله ام منگ است، خودم هم خوب مي دانم، كه حرف حق، جوابش پاره آجر، يا كه اردنگ، يا چند كيلو سنگ است!
3- فرانسوي ها مي گويند: «راننده هايي كه با سرعت بالا رانندگي مي كنند، براي مردن عجله دارند»! در بي ارتباط بودن اين ضرب المثل با سقوط مجسمه هاي بودا در قندهار شكي نيست اما در بي ارتباط بودنش با اين يكي، باز هم شكي نيست: يادت هست دو سه هفته پيش نوشتم هر صدايي كه صداي افتخاري نمي شه، هنوز هم مي گويم با اين اضافه كه هر خواننده اي هم مثل افتخاري نمي شه. چرا كه هنوز دو سه هفته از انتشار كاست پراز حرف و حديث آخرش نگذشته كه امروز كاست جديد عليرضاخان افتخاري با نام «باباطاهر» روي دكه آمد. اين كاست مجدداً سنتي است و البته بدجوري جيغ مي زند كه در نهايت عجله و دستپاچگي رديف شده است. راستي اگر آهنگ اول نوار را شنيدي و سيماي ذهنت بيناتر شد، به ذهنت شك مكن: آي خال هندو ماروكشته...
4- مي خواستم بنويسم بابا، در اين صدا و سيما چه خبر است؟ بنويسم چرا تمام برنامه هاي تلويزيون- از مسابقات بگير تا سريال ها- شده پاتوق خواننده هاي يكي از يكي درپيت تر و كپي تر؟ مي خواستم بنويسم چرا بخش هاي خبري سيما كه تا به حال جزو بهترين برنامه هاي تلويزيون به حساب مي آمد جديداً اينجوري شده كه مثلا وسط خبر موبايل مجري به صدا درمي آيد و يا خبرها و تصاوير به طرزفجيعي جابه جا پخش مي شود و...؟ مي خواستم بنويسم چرا اخيراً مد شده كه مترجم ها اسم فيلمها را هم به ميل خودشان تغيير هشلهف مي دهند؟ خيلي چيزهاي ديگر را هم مي خواستم بنويسم اما وقتي چشمم افتاد به بيانيه 14 صفحه اي دانشجويان مجمع حزب الله دانشگاه علم و صنعت درباره عملكرد 10 ساله صدا و سيما، بي خيال شدم و ننوشتم!! از متن اين بيانيه مشخص است كه نويسندگان آن تلاش فراواني كرده اند كه در نهايت انصاف و با چشماني كاملا اوپن به ماجرا بنگرند. (bionvan.com) فرصت كردي يك نگاهي بينداز، جالب انگيزناك است.
5- فيلم جديد كمال تبريزي هم اكران شد، گاهي به آسمان نگاه كن. فيلمي كه قبل از آمدنش كلي برايش تره خرد كرده بودند و بعد از آمدنش هم مورد توجه خيلي ها قرارگرفت، كه خب حقش هم هست. از آن فيلمهايي ست كه شايد مجبور بشوي براي هضم شدنش 2، 3بار دست كني توي جيبت. البته اگر «روز فرشته» بهروز افخمي و «ديوانه اي از قفس پريد» احمدرضا معتمدي و «شيدا»ي خود كمال تبريزي نبودند، مي شد بنويسي «گاهي به آسمان نگاه كن» يكي از ماندگارهاي سينماي ايران است.
دل نوشته هايم مال تو...

نظرات

پست‌های پرطرفدار