وصيت نامه منتشر نشده بزبز قندي
ببعي هاي عزيزم كه جانم فدايتان، مامان بزي شما ديگر بايد كم كم و گاماس گاماس براي رفتن آماده شود و يك بليط براي پرواز به آن دنيا براي خودش رزرو كند. ديروز عباس آقا، پدرتان (كه در داستانها هيچ اشاره اي به او نشده) را به طرزناجوانمردانه اي پخ پخ كرد و جلوي چشمان من لختش كرد وپوستش را كند... مع... مع... او... ولي خب هيچ خيالي نيست، زندگي بزي يعني همين. شب قبل از اين ماجرا، وقتي رفتم پيش پدرتان ديدم دارد آهنگ غيرمجاز يكي از خواننده هايي كه صدايش خيلي شبيه صداي پدرتان بود را گوش مي داد: خوابيدي بدون لالايي و قصه، بگير آسوده بخواب بي درد و غصه، ديگه كابوس زمستون نمي بيني، توي خواب گلاي حسرت نمي چيني... مع... مع...
دوست داشتم قبل از رفتنم چندتا نكته و نصيحت براي شماها داشته باشم، هرچند كه مي دانم نسل امروز نسبت به هرگونه پند و نصيحتي آلرژي دارد و زود فيوز مي پراند. اما خب با تحمل كردن اين چند خط، جان تان كه بالانمي آيد، ناسلامتي من دارم مي ميرم. پس خوب و با دقت گوش بدهيد:
1-شنگول جان، تو برادر بزرگ تر آن 2تاي ديگر هستي، پس مراقب شان باش. مرسي. دفعه قبل كه آقا گرگه وارد خانه شده بود و تو و منگول را قورت داده بود، من رسيدم و شكمش را پاره كردم و آزادتان كردم اما از اين به بعد من كه ديگر نيستم. اون قديم مديم ها قصه اينجوري بود كه آقا گرگه اول صدايش را نازك مي كرد و درمي زد، شماها پا نمي داديد. بعد دستهايش را آردي مي كرد، شماها پا نمي داديد. بعد سرو صورت وپاهايش را سفيد مي كرد، شماها گول مي خورديد و پا مي داديد و در را باز مي كرديد.اما توي اين دوره و زمانه عزيزم، ديگر گرگ ها اينقدر پررو شده اند كه نه تنها صدا نازك نمي كنند و دست وپا سفيد نمي كنند بلكه ادعاي مامان شما بودن را هم ندارند و صاف وپوست كنده مي گويند كه: «لطفاً باز كنيد، من گرگ هستم!»، تا اينجايش كه جاي ترس ندارد اما من ازاين مي ترسم كه شماها هم اينقدر بزغاله باشيد كه حاضر شويد در و دروازه را راحت به روي گرگ ها باز كنيد و نه تنها منتظر منت و التماس و درنهايت حمله آقاگرگه نشويد بلكه خودتان داوطلبانهopen door ياopen sorce شويد و توي شكم گرگه افتخار هم بكنيد كه ما اگر در را باز نمي كرديم، خانه را روي سرمان خراب مي كرد!
2-منگول جان، آي بزغاله با توأم! 75درصد نگراني من بابت تو است. بابت منگل بازي هايي كه گهگاه از خودت استخراج مي كني و ديگران را هم با خودت به ته چاه مي كشي. يادت نرود كه هر گرگ و شغالي پشت در خانه هر بز و بزغاله اي، فقط به يك چيز مي انديشد كه آن يك چيز نه اجاق گاز تو است، نه النگو وگوشوار وبوق مرمري توست، نه نه پلي استيشن و انبار علوفه طويله توست و چيز ديگري جز خود تو و آن گوشت و دمبه لق مي زنه توست و بس. به همين خاطر تا وقتي پشت در هست، حاضرست هر شرط و تبصره وIF تورا سه سوت بپذيرد ولي وقتي در باز شد و چراغ سبز نشدن داده شد، هر راننده اي پايش را از روي ترمز برمي دارد و گاز مي دهد و گاز مي زند ياس منگولا جونم!
3-حبه انگوركم، خوشگل و بانمكم. دختر چولولو و دوست داشتني ام. قبل ازهرچيز يادآوري ات مي كنم كه شبها قبل ازخواب قانون سه گانه بزها (جيش، بوس، لالا) را هيچوقت فراموش نكن. حبه جانم، من از تو فقط خاطره هاي خوش و قشنگ به ياد دارم. يادت هست اولين سالي كه دانشگاه شهرستان قبول شدي ورفتي، برايم نامه نوشتي و نوشتي: بزي نشست توايوونش، نامه نوشت به مادرش، من بزي تو هستم، نازنازي تو هستم، ديشب رفتم به جنگل، سوسك رو مچاله كردم، گرگ رو بيچاره كردم، شيررو كلافه كردم، با شاخ هاي قشنگم، شيكمشو پاره كردم... و من همانجا زيرلب گفتم اي ول حبه، دمت جزغال! همين روحيه ات را حفظ كن و بدان كه گرگ ها ازشاخ تو هميشه مي ترسند. اميد مامان بزي تويي. مراقب برادرهاي دست وپا چلفتي ات هم باش كه گاف هاي جواتي ندهند واگر روزي رسيد كه ديدي منگل بازي هاي منگول و آب شنگولي خوردن هاي شنگول دارد كار دستت مي دهد، بازهم بپر پشت ساعت ديواري و پشت تيك تيك ثانيه ها مخفي شو.
قربانyou بروم من
بزبز قندي
مورخ بع، بع، بع بع

نظرات

پست‌های پرطرفدار