بعد از گذشت چند ماه، بالاخره سعيد ابوطالب و سهيل كريمي- مستندسازهاي تلويزيوني- از اسارت نيروهاي متجاوز در عراق آزاد شدند و به ايران برگشتند و مورد استقبال گرم كلي از مردم و مسئولين قرار گرفتند.
ديروز وقتي به موبايل سعيد ابوطالب زنگ زدم، با صداي خسته و كوفته مي گفت فلاني، الان فقط دوست دارم 2 دقيقه وقت پيدا كنم و بگيرم بخوابم!
شبي كه خبر آزاد شدنشان را از اخبار شنيدم، هم خوشحال شدم و هم شوكه. خودت كه مي داني، سعيد و سهيل درست شب 13 آبان آزاد شدند. كاري ندارم كه انتخاب اين تاريخ توسط آمريكايي ها چه فونت پيامي داشته، مثبت يا منفي يا خنثي؟ كاري ندارم كه اسير كردن 2 مستندساز مجوزدار هيچ وجه تشابهي با دستگيري جاسوسان مچاله سفارت آمريكا در تهران مي تواند داشته باشد يا...
اما، راستش را بخواهي، وقتي صحنه هاي مربوط به ورود سهيل و سعيد را به مرز ايران ديدم، ذهنم يكراست رفت سراغ فيلم «موج مرده» ابراهيم حاتمي كيا؛ خصوصاً و خصوصاً آن صحنه اي از فيلم كه سردار مرتضي (فرمانده نيروهاي ويژه دريابان) از روي عرشه كشتي قديمي، تكه هاي قايق شكسته شده همسر و عروسش را مشاهده مي كند و مطمئن مي شود كه آنها در اثر طوفان شب گذشته در دريا غرق شده اند. در همين هنگام سر و كله هلي كوپتر آمريكايي كه از ناو نظامي وين سنس (مستقر در خليج فارس) به هوا برخاسته و در آب هاي قانوني ايران مشغول پرواز است، پيدا مي شود.
¤¤¤
به قول سهراب: من اناري را مي كنم دانه و به دل مي گويم
خوب بود اين مردم، دانه هاي دل شان پيدا بود
مي پرد در چشمم آب انار،
اشك مي ريزم!
به فكر رنگ سبز پس فردا...
نظرات