to: bush

به بوش عزيز: خوب، الآن نزديك به دو هفته از سفر شگفت انگيزت به يكي از دو كشوري كه اداره مي كني مي گذرد، و من بايد بگويم، هنوز مبهوت اين ژست تو هستم.
مرد! بيا و دفعه بعد مرا هم با خودت ببر! مي دانم كه تنها سيزده نفر از اصحاب مطبوعات با تو همراه بودند و البته معلوم شده است كه تنها يك نفر از آنها حقيقتاً خبرنگار روزنامه بوده است اما در عوض پنج عكاس با خودت راهي كرده بودي (آه، حالا متوجه شدم، اصل داستان همين عكس ها بودند) و چند تكنيسين مخابرات و البته يك نفر نيز از شبكه فاكس نيوز (همان شبكه منصف و بيطرف!!!).
سپس، در روزنامه هاي آخر همين هفته درباره آن بوقلمون بزرگي كه با خودت در بغداد حمل مي كردي خواندم كه، بعله؛ كاشف بعمل آمده است كه آن بوقلمون بزرگ و زيباي تو را هيچ يك از نظاميان نخورده است و نه تنها آنها، بلكه هيچ كس ديگر نيز آن بوقلمون را نخورده است چراكه اساساً آن بوقلمون واقعي نبوده و تنها يك بوقلمون ساختگي بوده است. تو تنها آن را باخودت آورده بودي تا خوراك خوبي براي زواياي آن دوربين هاي بزرگ باشد.
حالا مي دانم كه عده اي خواهند گفت كه تو در اوجي (درست مانند آن دفعه گذشته با لباس خلباني ات) اما هي، حالا فهميدم، اين يك نمايش است! پس اگر آن يك بوقلمون ساختگي باشد؛ حتماً كل آن سفر نيز ساختگي بوده است؛ همه چيز براي «اخبار» صحنه آرايي شده بود. آن درخشش دروغيني كه آن پرنده را دربرگرفته بود، چندان با درخشش دروغيني كه اين جنگ را پوشانده است تقاوتي ندارد و چاشني هاي دروغين موجود درآن پرنده ساختگي درست نشانه اي براي كشور ما درخلال اين ايام بود.
آمريكا عاشق درخشش ساختگي و نمايش هاي پرزرق و برق است و توي لعنتي به خوبي از اين موضوع آگاهي- و به همين خاطر است كه تو اينقدر برمردمي كه رهبريشان مي كني سوار هستي!
همچنين ايده بسيار خوبي بود كه در همان هواپيما، «مطبوعات» را واداشتي تا پرده ها را پايين بكشند و هيچ يك از اطرافيان رسانه اي تو به اين تصميم اعتراض نكردند.
آنها عاشق پرده هاي كشيده و نشستن در تاريكي هستند اينگونه جذابيتش بيشتر است و زمانيكه تو آنها را واداشتي تا باطري موبايل هايشان را درآورند تا مبادا با كسي تماس بگيرند، آنها بازهم وفادارانه حرف تو را تحسين برانگيز خواندند! فكر مي كنم اگر به آنها مي گفتي دستشان را توي سرشان فروكنند و يا زبانشان را به دماغشان برسانند، بازهم اين كارها را براي تو مي كردند؛ ازبس كه تو را دوست دارند! تو حتي مي توانستي در سراسر سفر با آنها بازي «سيمون ميگه» (يك بازي معروف بچه گانه آمريكايي است كه در ساير نقاط جهان نيز بازي مي شود، در اين بازي همه بچه ها موظف به تقليد و انجام دستورات رهبر گروه هستند، دستورات رئيس گروه با استفاده از جمله سيمون ميگه، به بچه ها مي رسد و آنها بايد هرچه را كه سيمون گفته بدون كم و كاست عمل كنند) را اجرا كني.
بسيار خوب، اگر هر برنامه شگفت انگيز ديگري براي كريسمس درنظر داري، فراموش نكن كه مرا هم درنظر بگيري. هفته پيش وقتي شنيدم مي خواهي مجدداً آدمي به ماه بفرستي، با خودم گفتم، غاز قلابي را آماده كنيد- اين چيزي است كه جناب سروان جرج براي تعطيلات درنظرگرفته اند.
سرزنشت نمي كنم كه بيش از سه ميليون شغل ناگهان ورپريدند، 281ميليارد دلار ذخيره ارزي ناگهان غيب شد و آمريكا درجنگي فرورفت كه هرگز از آن بيرون نخواهد آمد- و اصلاء تمايلي به رفتن به ماه نيز ندارد.
اين بار- اگر به ما رفتي- يادت نرود همه رسانه ها را با خودت ببري، همه آنها را با خودت «همراه» كن، آنها خيلي خوششان خواهد آمد.
حتي مي تواني روي ماه گلف بازي كني درآنجا مي تواني كلي خوش بگذراني، طوريكه شايد دلت نخواهد اصلاً به زمين بازگردي.
بهتر است ديك چني را هم با خودت ببري وانمود كن كه يك تجربه پزشكي يا يه هم چه چيزي است؟ «يك قدم كوچك به سمت انسانيت و يك جهش بزرگ براي همه آن آمريكاييهايي كه از اين همه كثافت و دغل كاري- تو- خسته و مريض شده اند».
مايكل مور
برنده جايزه اسكار 2003

نظرات

پست‌های پرطرفدار