نشان «اسكروچ اي خسيس» بلورين براي صلح ترين ننه
قديم مديم ها يك ضرب المثلي مي گفتند كه الان يادم نيست چي بود، اما اگر يادم آمد برايت مي نويسم. فعلاً اين خبر را داشته باشيد كه ننه صلح ايران يعني شيرين عبادي (ننه را به خاطر حل مشكل مصافحه و... نوشتم ها!) هم بعد از اينكه بعضي ازمراكز و مؤسسات شماره حسابي را جهت كمك مردم به زلزله زدگان اعلام كردند، شماره حساب بانكي خود را جهت جلب كمك هاي طرفدارانش اعلام كرده واعلام كرده كه در اين راستا امين مردم خواهد بود! منتها در ذهن پر از توهم توطئه ما اين سؤال مطرح بود كه چرا ننه صلح ما به جاي گرفتن پول مردم، ازجايزه چندصدميليوني و ميلياردي خودش مايه نگذاشته و كمك نكرده؟! اسكروچ اي خسيس هم اينقدر خسيس نبود، بود؟! آها ضرب المثل يادم آمد، مي گفتند شهر كه شلوغ شد، قوري قوري هم شيشلول بند مي شود.

تنديس «عسل بانو» گوگورين براي 50 ترين 98
اين نشان تعلق مي گيرد به شهربانو خانوم مازندراني، پيرزن به قول مجري خبر شبكه سوم، 98 ساله و به قول مجري خبر شبكه اول، 97 ساله بمي كه بعد از 9 روز از زير آوار زلزله، زنده بيرون آمد و دل كلي ازايراني ها را شاد كرد. امدادگر هلال احمر مي گفت زلزله باعث شده كه كمد روي اين پيرزن بيفتد و او هم بتواند اين مدت را در درون فضاي كمد زنده بماند. همه اينها بماند و بماند و بماند، اما باحال ترين قسمت ماجرا وقتي بود كه شهربانوي پرچين و چروك، در پاسخ به سؤال خبرنگاري كه از او پرسيد مادر چند سالتونه؟!، گفت: پنجاه سال!! انصافاً ما كه بدجوري فر خورديم و پيچيديم به خودمان و زير لب گفتيم بابا آب را گل نكنيد!

عنوان «آفرين، آفرين تيم اميد» هولورين براي اكتيوترين حوزه اي
يكي از جالبناك ترين كارهايي كه در اين چند روز انجام شد، برگزاري 2عدد مراسم عقد و ازدواج در چادرهاي اسكان زلزله زده ها بود. كلي اين طرف و آن طرف زديم تا بالاخره فهميديم اين اقدام ها كه گويا قرار است ادامه هم داشته باشد، توسط گروهي به نام گروه اميد انجام مي شود. گروه اميد متشكل از تعدادي از بروبچه هاي اكتيو حوزه هاي علميه است كه از روزهاي اول به منطقه سفر كرده اند. يكي از اعضاي گروه مي گفت ما متوجه شديم كه تعداد زيادي از جوان هاي بمي قصد داشتند كه در روز ولادت امام رضا(ع) مراسم ازدواج خود را برگزار كنند كه به دليل وقوع اين حادثه موفق به انجام اين كار نشده اند و يكي از تلاش هاي ما پيدا كردن اين زوجين و سردادن اين امر مقدس است كه بازتاب بسيار مثبتي هم در بين بازماندگان داشته است.

لقب «پتروس» جيغورين براي داغ ترين آش
مثل هميشه دانشجوها جزء فعال ترين و دوف دوف ترين كساني بودند كه به اشكال و انواع مختلف براي كمك به حادثه ديدگان بم عرق ريختند و فسفر سوزاندند و آخر مرام و معرفت ولوطي گري بودند. چه كسانيكه خودشان را به بم رساندند و چه كسانيكه در دانشگاه هاي شهر خودشان اقدام به جمع آوري كمك ها كردند. يك نمونه از اين كارها، اقدام بر وبچ دانشگاه بوعلي سيناي همدان بود. اين دانشجوها با پختن آش و شعله زرد به طور گروهي و فروش آن در خيابان ها و ميادين مهم شهر به مردم، كمك هاي آنان را جمع آوري مي كردند. قيمت كاسه آش ها قيمت خاص و مشخصي نبوده و به قول علي پروين، به صورت همت عالي در نظر گرفته مي شده و هر كس هر قدر كه مي توانسته و رغبت داشته، پرداخت مي كرده است. وطن يعني چه آباد و چه ويران، وطن يعني همينجا، يعني ايران!

مدال «سرتو هوا كن» تنورين براي خسته ترين خارجي
اين يكي را هم مي آويزيم به دور گردن بعضي از گروه هاي خارجكي (بعضي !!) كه براي امداد به بم آمده بودند كه يكي از كارهايي كه هراز گاهي اگر فرصت مي كردند انجام مي دادند، نجات حادثه ديده ها و درآوردن اجساد بود!! گروه هايي كه يا اغلب روز را در محل اسكانشان ساكن بودند يا مشغول ور رفتن با لب تاب هاي فينقيلي شان بودند يا با موبايل مشغول ارائه گزارش به اهل بيت بودند و يا با دوربين هاي ديجيتالي اقدام به تهيه عكس و فيلم از آوار و اجساد مي كردند. يكي از آنها دوشنبه هفته پيش به من مي گفت سگ هاي ما در طول راه، در هواپيما خسته شده اند و فعلاً نمي توانيم از آنها كار بكشيم، آنها خيلي گران قيمت اند! البته اين بنده خدا در مورد اين كه خودش و رفقايش چرا دست به كاري نمي زنند، چيزي نگفت و فقط مي گفت: !i don't understand

نظرات

پست‌های پرطرفدار