اسپيلبرگ هاي اصول گرا
به همراه چند تا از رفقاي اسپيلبرگي رفته بوديم پيش يكي از مديران فرهنگي مملكت تا براي ساخت يك فيلم سينمايي كوتاه، گاوصندوق سرسبز آقاي مدير را يك اپسيلون تيغ بزنيم و هزينه خرت وپرت هاي پروژه مان را يكجوري تأمين كنيم.
اتاق رياست، طبقه هشتم ساختمان بود. از قبل وقت گرفته بوديم و قرار بود چند نفري مخ آن بنده خدا را تيليت كنيم و از فوايد و ويتامين هاي فيلم مان اينقدر تعريف كنيم كه اشك طرف را دربياوريم و اكشن.
منشي پروانه اي آقاي مدير با احترام ما را به داخل اتاق رئيس راهنمايي كرد و قرار شد كه چند دقيقه اي آنجا بمانيم تا مدير محبوب ما از جلسه اي كه در طبقات پائين داشت برگردد و بنشيند پاي حرف استيون اسپيلبرگ هاي مستضعف.
20 دقيقه مجبور شديم منتظر بمانيم. 20دقيقه جالبي بود. من بودم و رفقا و كلي پذيرايي تپل و يك اتاق شيك و پيك و ديدني.
براي تلف نشد وقت با بچه ها نشستيم حساب كنيم ببينيم حدوداً قيمت وسايل اتاق آقاي مدير چقدر مي ارزد؟ از دوربين مداربسته و كولر متحرك اتاق بگير تا LCD بزرگ روي كتابخانه و فرش زير پا و غيره و غيره. به اين كار مي گويند يكجور گدابازي ژنتيكي فول آف خنده و تيكه و انرژي تركاندن.
اگر خيلي دست باز حساب مي كرديم، حداقل 300 يا 400 ميليون تومان هزينه اشياء داخل اتاق جناب مدير مي شد. البته هيچكدام از اينها به ما ربطي نداشت و اصل موضوع فيلم سينمايي ما بود و كمك بلاعوض مدير. ولي يكي از اشيايي كه خيلي اين وسط جيغ مي زد و توي چشم آدم لنگر مي انداخت، تابلو بالاي ميز رياست بود.
يك تابلو با قاب طلايي و يك دست خط خيلي قشنگ كه به نظر بنده و رفقاي اسپيلبرگي ام به طرز عجيبي با بقيه اشياء Set بود. يك جمله بود از حضرت امام(ره)، اگر اشتباه نكنم اين بود: «مسئولين ساده زيستي را سرلوحه كار خود قرار دهند!
¤ ¤ ¤
اين روزها از دروديوار نامزد و كانديدا و شعار مي ريزد. هواشناسي هاي معتبر پيش بيني كرده اند كه آب و هواي فرداي ايران، مي رود به سمت آفتابي شدن و آبي شدن و تودل برو بودن. پيش بيني كرده اند كه فردا در اين آسمان بادبادك اصول گراها بالا مي رود و... به قول يكي از افراطي هاي دوم خرداد، زمانه زمانه بي كسي اصلاح طلبان است!
حالا اين را نوشتم كه آخرش بگويم فردا هر كسي كه مي خواهد بيايد، بايد امروز بداند ته دل همه مردم خيلي چيزهاست كه مهمترين آن ها شايد اين باشد كه دوست دارند جمله هاي قشنگ توي قاب ها و تابلوها، حرفهاي خوش بوي لاي كتابها، براي چند روز هم كه شده پائين تر بيايد و برود قاطي سلول هاي خاكستري مغز جناب مديرها و آقا رئيس ها. زمانه بي كسي هركسي، وقتي است كه زيردست هاي تو از پند و اندرزت سير باشند و گرسنه يك تكه نان بي منت.
به فكر رنگ سبز پس فردا...
اتاق رياست، طبقه هشتم ساختمان بود. از قبل وقت گرفته بوديم و قرار بود چند نفري مخ آن بنده خدا را تيليت كنيم و از فوايد و ويتامين هاي فيلم مان اينقدر تعريف كنيم كه اشك طرف را دربياوريم و اكشن.
منشي پروانه اي آقاي مدير با احترام ما را به داخل اتاق رئيس راهنمايي كرد و قرار شد كه چند دقيقه اي آنجا بمانيم تا مدير محبوب ما از جلسه اي كه در طبقات پائين داشت برگردد و بنشيند پاي حرف استيون اسپيلبرگ هاي مستضعف.
20 دقيقه مجبور شديم منتظر بمانيم. 20دقيقه جالبي بود. من بودم و رفقا و كلي پذيرايي تپل و يك اتاق شيك و پيك و ديدني.
براي تلف نشد وقت با بچه ها نشستيم حساب كنيم ببينيم حدوداً قيمت وسايل اتاق آقاي مدير چقدر مي ارزد؟ از دوربين مداربسته و كولر متحرك اتاق بگير تا LCD بزرگ روي كتابخانه و فرش زير پا و غيره و غيره. به اين كار مي گويند يكجور گدابازي ژنتيكي فول آف خنده و تيكه و انرژي تركاندن.
اگر خيلي دست باز حساب مي كرديم، حداقل 300 يا 400 ميليون تومان هزينه اشياء داخل اتاق جناب مدير مي شد. البته هيچكدام از اينها به ما ربطي نداشت و اصل موضوع فيلم سينمايي ما بود و كمك بلاعوض مدير. ولي يكي از اشيايي كه خيلي اين وسط جيغ مي زد و توي چشم آدم لنگر مي انداخت، تابلو بالاي ميز رياست بود.
يك تابلو با قاب طلايي و يك دست خط خيلي قشنگ كه به نظر بنده و رفقاي اسپيلبرگي ام به طرز عجيبي با بقيه اشياء Set بود. يك جمله بود از حضرت امام(ره)، اگر اشتباه نكنم اين بود: «مسئولين ساده زيستي را سرلوحه كار خود قرار دهند!
¤ ¤ ¤
اين روزها از دروديوار نامزد و كانديدا و شعار مي ريزد. هواشناسي هاي معتبر پيش بيني كرده اند كه آب و هواي فرداي ايران، مي رود به سمت آفتابي شدن و آبي شدن و تودل برو بودن. پيش بيني كرده اند كه فردا در اين آسمان بادبادك اصول گراها بالا مي رود و... به قول يكي از افراطي هاي دوم خرداد، زمانه زمانه بي كسي اصلاح طلبان است!
حالا اين را نوشتم كه آخرش بگويم فردا هر كسي كه مي خواهد بيايد، بايد امروز بداند ته دل همه مردم خيلي چيزهاست كه مهمترين آن ها شايد اين باشد كه دوست دارند جمله هاي قشنگ توي قاب ها و تابلوها، حرفهاي خوش بوي لاي كتابها، براي چند روز هم كه شده پائين تر بيايد و برود قاطي سلول هاي خاكستري مغز جناب مديرها و آقا رئيس ها. زمانه بي كسي هركسي، وقتي است كه زيردست هاي تو از پند و اندرزت سير باشند و گرسنه يك تكه نان بي منت.
به فكر رنگ سبز پس فردا...
نظرات