سيندرلا

تابستان سال پيش يكي از رفقا براي يكي از شبكه هاي تلويزيون بك برنامه تركيبي كار مي كرد كه من هم براي مرام خرج كردن و اينجور حرفها كمكش مي كردم. برنامه هر روز زنده پخش مي شد و كلي باباي ما را درآورد تا بالاخره تمام شد و تمام شديم با تمام شدنش!
يكي از آيتم هاي عصمت گل گلي كن برنامه، آوردن مهمان بود كه اصرار داشتيم همه شان چهره هاي تازه تري نسبت به مهمان هاي فيكس و كليشه شده صدا و سيما (مثل هنرپيشه ها و فوتباليست ها و...) باشند و ازطرفي هم بايد با خط قرمزهاي خفن سازمان و ناظران سخت گيرش جور در مي آمدند.
مهمان 28تير برنامه ما، دختر يكي از مديران فعلي بود. بماند كه چه فلاكتي براي پيداكردن اين بنده خدا و آوردنش به استوديوي 13جام جم كشيديم.
اولش باورم نمي شد و فكر مي كردم در صحبت هايش من را سركار گذاشته اما وقتي جلوي دوربين زنده، اين حرفها را تكرار كرد فهميدم كه ماجرا واقعاً از همين قرار است.
سؤال مجري اين بود: بلدي از اينجا خودت برگردي به خانه تان؟ و پاسخ: نه!
سؤال بعدي: مي داني ميدان آزادي در تهران كجاست؟ و پاسخ: چندبار با ماشين پدر از جلويش رد شده ام اما نمي دانم كجاست. سؤال: تا حالا تنها به خيابان رفته اي؟ پاسخ: نه! سؤال: بالاخره تو دانشجويي، پس چطوري هر روز به دانشگاهت مي روي؟ پاسخ: راننده من را تا دانشكده مي برد و از همانجا هم بر مي گردم!
اين را هم بگذار كنار ذهنت كه پدر اين بنده خدا يكي از مديراني است كه كارش بي ارتباط با مسائل اجتماعي و مردمي و نسل سومي نيست.
¤ ¤ ¤
نوار مصاحبه با اين دختر دانشجو كه ديدني و شنيدني است را چند روز پيش از توي آرشيو درآوردم و فرستادم ساختمان قديمي مجلس تا برسد به دست رئيس جمهور محبوب!
روي آن هم يك نامه نوشتم و از او خواستم وسط يكي از زنگ تفريح هايش اين فيلم را ببيند و... و كاري كند كه مديران فردا و رفيق فابريك هاي دوروبرشان كساني باشند كه قبل از همه، از عهده گليم خودشان برآمده باشند و خارج از تخصص هاي دانشگاهي شان، تخصص مردمي نفس كشيدن را قورت داده باشند.
به فكر رنگ سبز پس فردا...

نظرات

پست‌های پرطرفدار